جویندگان کار، آینده شان را در آینه های این مرد می بینند
به گزارش وبلاگ اسلیم، هنرش حکاکی روی شیشه است و سال هاست این هنر را به علاقه مندان آموزش می دهد. اما آن چیزی که ما را راغب کرد سراغش برویم تنها هنرش نبود. او سال هاست زکات علمش را با آموزش رایگان به نیازمندان می دهد.
وبلاگ اسلیم - زهرا اردشیری: اعتقاد دارد حداقل با یاد گرفتن این حرفه می توانند برای خودشان کسب و کاری داشته باشند. احمد سعیدی کشاورز هنرمند منطقه ما مدت هاست در سرای محله اسفندیاری و بستان تدریس می کند و با اخلاق خوبش افراد زیادی را به این رشته جذب کرده است.
قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
از کشاورزی تا هنر
تا 20 سالگی هیچ وقت به هنر فکر نکرده بود. دانشجوی مهندسی کشاورزی بود و جز حساب و کتاب به هیچ چیز علاقه نشان نمی داد تا اینکه دوست پدرش به او حکاکی روی شیشه را آموزش می دهد. احمد جوان تا چند هفته به شدت درگیر آموزش می شود. او تا قبل از اینکه با این هنر آشنا شود دلش می خواست یک مهندس کار بلد در رشته کشاورزی باشد اما انگار دنیای بازی با آینه ها، تمام معادلات او را به هم می ریزد.
کارش را با کنده کاری روی آینه شروع می کند و در یک شرکت مرتبط مشغول کار می شود. حدود 3 هفته بعد از شروع کار توجه همه را به خودش جلب می کند چراکه این هنرمند تازه کار پیشرفت فوق العاده ای داشت. احمد سعیدی کشاورز همان دانشجو بی علاقه به هنر است که حالا خودش اعتقاد دارد سال هاست که نان هنرش را می خورد. او در بیشتر مراکز فرهنگی کلاس های آموزشی و ورک شاپ های کوچک برگزار می کند. اما نزدیکی سرای محله اسفندیاری و بستان به محل زندگی اش باعث شده تا در این مرکز کلاس های دائمی برای علاقه مندان به این رشته داشته باشد.
سعیدی بسیار آرام حرف می زند. انگار ظرافت هنرش بر رفتارش هم تأثیر گذاشته است. تمام مدت لبخند به لب دارد. او برایمان تعریف می کند: من تا اوایل دوران جوانی هیچ وقت از هنر خوشم نمی آمد. رشته تحصیلی ام ریاضی بود و تصور می کردم هر کسی که به جز در این رشته درس بخواند وقتش را تلف کرده است. اما وقتی نخستین بار ابزار حکاکی را دستم گرفتم و نخستین خطوط را روی شیشه انداختم آرامشی وصف ناشدنی داشتم. به نظر من فرقی نمی کند که رشته تحصیلی ات چیست و یا اینکه می خواهی چه کاره شوی، باید یک هنر را یاد بگیری و بتوانی اثری را خلق کنی. آن وقت کیفیت زندگیت بالا می رود.
بهانه هایی برای حمایت
هنرمند منطقه ما سال هاست یک نذر فرهنگی دارد. خودش می دانست و خدای خودش تا اینکه ما مکالمه او با یکی از شاگردانش را شنیدیم. با اینکه درآمدش از آموزش این هنر است اما با خودش قراری دارد و آن هم یاد دادن همه چیزهایی است که یاد گرفته به افرادی که توان مالی ندارند. او گاهی ابزارهای لازم را هم برای شاگردانش تهیه می کند.
وقتی از او می پرسیم طفره می رود و می گوید: هر کسی هرچیزی را که آموخته است باید به دیگران هم بیاموزد. من خودم برای یاد گرفتن این هنر پول پرداخت نکرده ام و انصاف هم نیست که بخواهم از افراد علاقه مند اما نیازمند پول بگیرم. اگر در میان هنرجویانم متوجه شوم کسی برای پرداخت شهریه مشکل دارد و علاقه مند است تا این هنر را دنبال کند، حتماً به بهانه ای از او پول نمی گیرم. مثلاً یک بار می گویم تو چون طرحت را بهتر از بقیه زده ای این ترم شهریه نده! یا یک بار انضباط در کلاس را بهانه می کنم.
می خندد و می گوید: خلاصه بهانه برای تشویق زیاد است. با این کار هم خیال آنها از پرداخت هزینه ها آسوده می شود و هم به کلاس ها رغبت بیشتری نشان می دهند.
یک فکر پر از ایده
سعیدی پر از ایده است. در یک گفت وگوی چندساعته خوب می فهمیم که او برای نماهای شهری ایده های جالبی دارد. فکر می کند با استفاده از آینه ها شکل و شمایل شهر بسیار عوض می شود. او می گوید: راستش چند بار طرح هایم را به شهرداری و فرهنگسراها ارائه کرده ام، اما استقبالی نشد. من فکر می کنم اگر کمی بیشتر از این هنر در محله ها استفاده کنیم هم مردم به این هنر علاقه مند می شوند و هم فضای شهری زیباتر می شود. مثلاً من می گویم اگر در آبنماهای بوستان ها و یا زیباسازی فضای سبز از این هنر استفاده شود برای مخاطب بسیار مجذوب کننده خواهد بود. چون رشته تحصیلی من کشاورزی است دائما می خواهم این رشته را با هنرم تلفیق کنم. یعنی برای زیباسازی بوستان ها این هنر را دخیل کنم.
ادامه می دهد: این هنر در همه جای دنیا طرفدار دارد و در معماری های قدیم هم بسیار استفاده می شده اما در حال حاضر استفاده از آن کم شده است و این اصلاً خوب نیست. باید بیشتر توجه کنیم که از در آراستن فضای شهری از نمادهای تکراری استفاده نکنیم، بلکه از هنرهای دیگر بهره ببریم.
پیکی که پای کلاس درس نشست
علیرضا 18 ساله است و 2 سالی می شود که شاگرد سعیدی است. اتفاقی برای نشان دادن کارش به سرای محله آمده بود. از گفت وگوی او با سعیدی کنجکاو شدیم و سراغش رفتیم. علیرضا دوست ندارد از او عکس بگیریم اما با ما صحبت می کند. داستان از این قرار است که علیرضا نخستین بار که با سعیدی آشنا شد قرار نبود به کلاس بیاید. از دور بچه ها را دیده که استاد سرگرم آموزش به آنهاست. سعیدی چشمان مشتاقش را که می بیند از او می خواهد یک بار امتحان کند و همراه بچه به کلاس بیاید.
علیرضا می گوید: برای تحویل سفارش غذا به خانه استاد رفتم و 2 سال است که با او کار می کنم. استاد از همان اول که فهمید من نمی توانم شهریه بدهم و خودم کار می کنم، در خانه اش به من آموزش می دهد و هیچ وقت هزینه ای از من نگرفته است. همیشه می گوید علیرضا این کار را خوب یاد بگیر تا تو هم در آینده بتوانی به عنوان منبع درآمد و یک حرفه روی آن حساب کنی.
----
*منتشر شده در وبلاگ اسلیم محله منطقه 19 در تاریخ 1395/07/14
منبع: همشهری آنلاین