راننده تاکسی کیف 5 میلیارد تومانی دلار و یورو را به صاحبش رساند
به گزارش وبلاگ اسلیم، یک راننده تاکسی تهرانی کیف پر از دلار و یورو و کارت عابربانکی و... را به ارزش حدود 5 میلیارد تومان به صاحبش رساند.
به گزارش فارس، غلامحسین بوذرجمهری، راننده تاکسی تهرانی، می گوید: من راننده تاکسی تلفنی بی سیم هستم که در گذشته به تاکسی 110 معروف بود، اما این روز ها همه به عنوان تاکسی 130 می شناسند. چرخ روزگار باعث شد که این روز ها با استفاده از اپلیکیشن های موبایل در پی مسافر باشیم، اما من چندین مسافر ویژه خودم را که به اصطلاح مسافر پاتوقی گفته می گردد، دارم.
وی ادامه داد: ساعت 10 که در پی یکی از این مسافران پاتوقی می رفتم، نرسیده به میدان 13 آبان، یک کیف وسط خیابان دیدم. از خانمی که عبور می کرد پرسیدم که آیا این کیف برای شما است؟ پاسخ داد خیر. کیف را برداشتم و در پی مسافران رفتم. منتظر مسافر بودم که درِ کیف را باز کردم. سه پاکت پر از دلار و یورو به همراه چندین کارت اعتباری بانک و تلفن همراه بود.
راننده تاکسی 64 ساله ادامه داد: روزی که کیف را پیدا کردم، چند روزی بود که برای تعویض روغن ماشین پول کنار می گذاشتم. هزینه تعویض روغن ماشین حدود 700 هزار تومان است.
بوذرجمهری گفت: بعد از گذشت حدود نیم ساعت تلفنم زنگ خورد. تلفن را برداشتم، خانمی که پشت خط بود با شنیدن صدای من تلفن را قطع کرد و مجدد تماس گرفت و بیان نمود که من با دخترخاله خودم تماس گرفتم، شما کی هستید؟ در پاسخ به آن خانم شرح دادم که این کیف را پیدا نموده ام. ایشان گفتند که کیف را به من برسانید، اما من گفتم که این کیف را فقط به صاحبش (که مدارک آن داخل کیف بود) می دهم.
بوذرجهری بیان نمود: بعد از مدتی کوتاهی صاحب کیف گریان با من تماس گرفت. سپس آدرس منزل خود را داد که کیف را به او برسانم. زمانی که کیف را به او رساندم، با گرفتن کیف آغاز به شمردن دلار ها و ... کرد و با اصرار از من شماره کارت گرفت تا مبلغی را برای من واریز کند و پس از مدت کوتاهی یک میلیون تومان واریز کرد. بعضی از دوستانم به شوخی به من گفتند که این کیف را به ما می رساندی، 2 میلیون تومان مژگانی می دادیم!
این راننده تاکسی در پاسخ به این سؤال که چرا کیف را به صاحبش رساند، گفت: من در گذشته هم اتفاقات مشابه این را تجربه نموده بودم و آثار و برکات آن را در زندگی ام دیده بودم. یک لحظه این فکر به من رسید که با این پول می توانم تاکسی فرسوده خودم را که سه سال از عمر مفید آن می گذرد، تبدیل کنم، اما این سؤال برایم مطرح شد که آیا چرخ خودرو نو با پول مردم برایم خواهد چرخید؟
وی در مورد تجربه کار خیری که در جوانی نموده بود، گفت: سال 60 در محدوده بازار، جوانی ماشین دربست می خواست و گفت صد تومان تا تهران پارس. او گفت باید یک پیرمرد را برسانید. قبول کردم و راه افتادیم، پیرمرد حال خوشی نداشت. به او گفتم می خواهید شما را به بیمارستان برسانم؟ چون اگر تا تهران پارس بروید و بعدش به بیمارستان بروید، زمانی طولانی سپری خواهد شد.
بوذرجمهری تشریح کرد: پیرمرد را به نزدیک ترین بیمارستان رساندم و مانند پدر خودم کار های بستری و پذیرش او را انجام دادم و در تمام مدت پیرمرد از من درخواست می کرد که او را در بیمارستان رها نکنم. پس از بهبودی، او را به منزلش رساندم. او به من 4 هزار تومان پول داد. به او گفتم که ما روزانه 500 تومان عایدی داریم. این اندازه پول زیاد است، اما او قبول نکرد.
او ادامه داد: فردا به عیادت آن پیرمرد رفتم، متوجه شدم او یکی از فرش فروشان سرشناس بازار است. او از من خواست هر زمانی احتیاج اقتصادی یا معنوی داشتم به او بگویم. پس از گذشت پنج سال نامه ای از بانک به دستم رسید که بر مبنای آن نامه، اگر قسط های معوقه خانه ام را پرداخت نمی کردم، اموالم مصادره می شد. همسرم گفت با آن فرش فروش تماس بگیرم. آن موقع ما تلفن ثابت نداشتیم و باید با تلفن عمومی یا همان تلفن های دوهزاری تماس می گرفتم. همسرم گفت: تماس بگیر، ضررش یه دوهزاری است.
این راننده تاکسی گفت: تماس گرفتم و او مرا شناخت و گفت بی معرفت تا امروز کجا بودی؟ آن شب من را به همراه خانواده ام به منزلش دعوت کرد. نامه بانک را به او نشان دادم. او بیشتر از بدهی ام به بانک به من پول داد، به او گفتم می توانم سفته بدهم و ماهانه 5 هزار تومان قسط آن را پرداخت کنم؛ اما او قبول نکرد و گفت احتیاجی به سفته و ضامن نیست. این موضوع بین خودم و خودت و خدا.
او گفت: آن پیرمرد فرش فروش در تبدیل ماشینم در آن موقع و خرید فرش هم یاری کرد. باز هم از این اتفاقات برای من افتاده است. از اینکه کیف را به دست صاحبش رساندم، هم خودم و هم خانواده ام شادمان هستیم.
منبع: فرارو